خبر آمد که ز معشوق خبر می آید
ره گشایید که یارم ز سفر می آید
کاش می شد که ببافند کمی مویم را
آب و آیینه بیارید پدر می آید
نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی
نه دگر موی سرم تا به کمر می آید
جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالبا درد به دنبال جگر می آید
راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست!
سر که آشفته شود حوصله سر می آید
هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم
نیم عمامه از آن بهر تو در می آید
به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم
غیر من از پس کار تو که برمی آید؟
راستی! هیچ خبر دار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر می آید؟
راستی! هست به یادت دم چادر گفتی
دختر من! به تو چادر چقدر می آید
سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند
جای آن لختۀ خونی که ز سر می آید
(محمد سهرابی)
سلام خدا قوت
بابت مطالب و اطلاعاتی که در مورد وهابیت درج کردید بسیار سپاسگزارم. خیلی جالب بود . دست مریزاد.
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
به نظرم اگر عکس ها بر اساس شماره هاشون بارگزاری می شد خیلی بهتر بود …مطالب جسته گریخته نمی شد .
مطالبتون خیلی مفید بود برای من . سپاسگزارم.
خدا ریشه آل سعود و تکفیری های خائن را که به اسم اسلام ظلم می کنند را بسوزونه ، خدا نابودشون کنه …
پاسخ:
سلام علیکم
تشکر از نظر شما، متاسفانه من طبق شماره عکس ها را درج کردم اما در وبلاگ به این صورت نمایش میده.
فرم در حال بارگذاری ...
بسم الله الرحمن الرحيم
در مطالب پيشين بررسي كرديم كه تاريخچه وهابيت به دهه هاي نخستين صدر اسلام باز مي گردد ، حال سوال اين است چگونه مكتب وهابيت در زمان ابن تيميه رشد ننمود اما در زمان محمد بن عبدالوهاب كه از نظر دانش و قدرت قلم در سطح پايين تر ابن تيميه قرار داشت رشد چشمگيري كرد تا حدي كه بخش شرقي عربستان را فرا گرفت؟ اين گسترش تا جايي پيش رفت كه زائر خانه خدا بايد از نظر عقيدتي و رفتاري ، تابع مكتب وهابي و فقه حنبلي باشد. علت اين تفاوت چيست؟
اگر بخواهيم كوتاه پاسخ دهيم بايد بگوييم كه ابن تيميه در شام و مصر ظهور كرد1 اما محمد بن عبدالوهاب در منطقه نجد. در زمان ابن تيميه محدثين و متكلمين فراواني وجود داشت كه با عقايد او مخالفت و مبارزه كردند اما مردم نجد همه مقلد و بدور از فرهنگ اسلامي بودند. بنابراين محمد بن عبدالوهاب توانست عقايد ابن تيميه را احيا و آن را گسترش دهد.
اين كوتاه ترين پاسخي بود كه مي شد در برابر اين پرسش داد. اما اگر بخواهيم بيشتر در اين باره مطالعه كنيم بايد به چند نكته توجه كرد:
...
1. سطح علمي
ابن تيميه در شهر حران متولد شد اما در دمشق ظهور پيدا كرد. در آن زمان دمشق مركز علم و دانش بود. دمشق جايگاه بزرگ فرهنگي را به عهده داشت و در كنارش مصر حضور علماي بزرگ را در خود داشت. آن چنان بزرگ كه ابن تيميه به محض افشاي افكار و عقايد خود با مخالفت علما مواجه شد.
با انتشار و دست نكشيدن ابن تيميه از عقايد خود مجلسي با حضور قضات در دمشق برگزار شد و وي را زنداني كردند، سه سال زندان، تبعيد و در آخر هم در زندان درگذشت و افكار و عقايدش به بوته فراموشي سپرده شد.
اما محمد ابن عبدالوهاب در منطقه نجد كه از نظر سطح علمي بسيار پايين و امي و بي سواد بودند ظهور پيدا كرد. در آن زمان اعراب بياباني در آن منطقه بودند كه هيچ آگاهي از كتاب و سنت نداشتند، در واقع سطح آگاهي هاي آنها به شنيده ها معطوف مي شد. به طوري كه شبهات آنها به سرعت در ميان عوام گسترش پيدا كرد.
در طول تاريخ هر منطقه اي زير پوشش علما و دانشمندان آگاه بوده است، از اين آفات مصون مانده است.2
2. موقعيت جغرافيايي
ابن تيميه در زمان جنگ هاي صليبي مسيحيان و هجوم مغول ها به سرزمين هاي اسلامي ظهور پيدا كرد. در چنين زمان خطيري كه نياز به وحدت مسلمانان احساس مي شد ابن تيميه دست به نشر افكار خود زد.3 و طبيعتا با مخالفت شديد علماي ديني مواجه گرديد.
درحاليكه محمد بن عبدالوهاب در زمان منازعات شديد قبايل نجد ظهور پيدا كرد. او از اين موقعيت ها كمال استفاده را انجام داد و پيماني با آل سعود بست كه آنها از افكار وي حمايت كنند و او نيز پيروان خود را براي كشورگشايي در اختيار آنان قرار دهد.2
3. فريب نيروهاي مذهبي
ابن تيميه هر شخصي را كه مخالف آراء او باشد را مشرك خواند - بخصوص مسلمانان را به خاطر اعتقاد به توسل و شفاعت- اما محمد بن عبدالوهاب با روشي مرموزانه و انتساب دادن كفر و شرك به مسلمانان ، نيروهاي مذهبي را وارد ميدان مبارزه كرد. شركت كنندگان در اين جنگ ها به قصد قربت و ارضاء غريزه معنوي خود به اين درگيري ها دامن مي زدند.4و5
4. حمايت ها
محمد بن عبدالوهاب حمايت و پشتيباني انگليس را زماني داشت كه انگليس و عثماني با يكديگر در رقابت و تقابل بودند. انگليس براي ايجاد تفرقه و تضعيف دولت عثماني وي را پرورش داده و با ابن سعود تلفيق كرد. اين حمايت ها و پشتيباني ها راه را براي گسترش وهابيت هموار كرد.5
تهيه شده توسط نويسنده وبلاگ بيراهه
منابع:
1. سبحانی جعفر، درس نامه نقد وهابیت، محقق: مرتضی محیطی، موسسه دارالاعلام لمدرسه اهل البیت، قم 1396، ص43.
2. وهابیت بر سر دو راهی، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، مدرسه الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1390، ه ش، چاپ شانزدهم، ص 80.
3. نقدى بر افکار ابن تیمیه ، على اصغر رضوانى، نشر مشعر،ص 56.
4. نمونه اي از اين سياست را مي توان در گروه «جُندالله» به سرپرستي عبدالمالك ريگي مشاهده كرد.
5. احمد علی خسروی، بررسی وهابیت و ریشه های تاریخی وهابیگری، تحسین، قم، 1380، ص105.
فرم در حال بارگذاری ...
بسم الله الرحمن الرحيم
يكي از مسائل مطرح و مورد اختلاف بين متكلمان ،مساله تجسيم (قائل به جسماني بودن خداوند متعال) مي باشد.اكثريت متكلمان اهل سنت و تمام علماي شيعه منكر جسم بودن خداوند هستند و براي ادعاي خود ادله عقلي و نقلي مي آورند.در اين بين اعتقاد به تجسيم بين اهل حديث1 و حشويه 2و در راس آن وهابيت شايع مي باشد.
ابن تيميه موسس فكري وهابيت مي گويد:«آنچه که در قرآن و سنّت ثابت شده و اجماع و اتفاق پيشينيان بر آن است،حق مي باشد و اگر از اين امر لازم آيد که خداوند متصف به جسم بودن شود اشکالی ندارد؛زيرا لازمه حق نيز حق خواهد بود.»3
همچنان او در رساله «عقیده الحمویه» می نویسد: خداوند می خندد؛ و روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلی می کند. (مجموعه الرسائل الکبری، رساله یازدهم،۴۵۱)
پس از ابن تيميه محمدبن عبدالوهاب ادامه دهنده افكار سخيف وي بود.آنها معتقد هستند كه خداوند به شكل و شمايل مردي مي باشد كه بر صندلي بزرگ نشسته است و داراي اعضاي مادي مانند دست و پا ،انگشت و ساق و چشم و… نظير ديگر اجسام و مخلوقات مي باشد.
...
ابن بطوطه4 در کتابش مي نویسد: « ابن تیمیه یکی از بزرگان فقهاء حنابله در شام بود که در فنون مختلف سررشته داشت، اما کمی ناقص العقل بود… در روز جمعه ای در دمشق در مجلس او حاضر شدم، روی منبر مردم را موعظه می کرد. از جمله سخنانش این بود که می گفت: خدا ازآسمان به دنیا پایین می آید مانند پایین آمدن من از منبر، سپس چند پله از منبر پائین آمد، فقیهی مالکی مذهب به اسم ابن الزهراء به او اعتراض کرد، و منکر ادعای او شد ولی مردم به سوی او هجوم آوردند و او را چنان با مشت و لگد زدند که عمامه از سرش افتاد.»
دیگر علمای اهل سنت مانند ابن حجر نیز این مطلب را از ابن تیمیه نقل کرده اند.5
ابن حجر هیتمى مکّى شافعى مى گوید: «ابن تیمیه نسبت به ساحت مقدس خداوند جسارت کرده و در حقّ او ادّعاى جهت و جسمانیت کرده است»6
آیات مورد استناد وهابیان
آياتي كه وهابيان براي ادعاي حرف خود به آن استناد كرده اند شامل آيات :«یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ»7 «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»8،«کُلُّ شَیْء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ»9 مي باشد و به اين ترتيب با توجه به اين آيات و توجه به ظاهر براي خدا جسم قائل مي شوند.
در صورتی که با دقت در آیات می توان به مفاد حقیقی آنها پی برد؛ کلمه «ید» کنایه از قدرت خداوند است و مقصود این است که قدرت الهی برترین قدرت ها است. مقصود از «وجه» ذات الهی است، یعنی همه چیز جز ذات خداوند متعال در معرض فنا و زوال است. استواء برعرش کنایه از احاطه ی علم و قدرت خداوند در تدبیر جهان است.10
آيات معارض با جسماني بودن خداوند
از طرفي، آيات ديگري نظیر «قالَ لَنْ تَرانِي» (اعراف: ۱۴۳) و «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصار» (انعام: ۱۰۳) و … دالّ بر نفي رؤيت خداوند ميباشند.
از روش تعليمي قرآن بر ميآيد كه هيچ موجودي به هيچ وجهي از وجوه، شباهت به خداي سبحان ندارد. خداي سبحان جسم و جسماني نيست، و هيچ مكان، جهت و زماني او را در خود نمي گنجاند، و هيچ صورت و شكلي مانند و مشابه او ولو به وجهي از وجوه يافت نميشود. ازاین رو ابصار و ديدن حسی خداوند نه در دنيا و نه در آخرت امکان پذیر نیست.
صریحترین آیهای که در قرآن کریم بر نفی رویت حسی خدا دلالت دارد آیه ۱۰۳ سوره انعام میباشد که میفرماید «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو الطیف الخبیر؛ او را هیچ چشمی درک ننماید و (حال آنکه) او همه دیدگان را مشاهده میکند و او لطیف (و نامرئی)، و به همه چیز (خلق) آگاه است».
اثبات عقلي جسم نبودن خداوند
خدا موجودي نامنتاهي و بي نياز است (واجب الوجود است ) ،همه موجودات معلول او هستند و تنها او علت ايجاد كننده مخلوقات مي باشد.او بي نياز است و در او نيستي و عدم راه ندارد و از هر عيب و نقصي مبراست .چرا كه اگر او را نيازمند بدانيم ديگر نمي تواند خالق مطلق باشد و به غير خود نيازمند خواهد بود.
ويژگي جسم بودن محدوديت و داشتن نقص و نياز است ،و هر آن چه كه نشان نقص و نياز باشد از خداوند سلب مي گردد.جسم داراي طول و عرض و عمق و زمان است .از اين رو اگر خدا جسم باشد بايد تمام ويژگي هاي جسم را داشته باشد يعني داراي شكل و گذر زمان نيز بر او راه يابد و داشتن اين موارد يعني نقص .
جسم داشتن به اين معناست كه امكان اشاره به جسم موجود باشد و گفت اينجا هست و آنجا نيست و اين خود بدان معنا خواهد بود كه جايي هست كه خدا در آن جا وجود ندارد در حالي كه خداوند وجودي نامحدود است و غير ممكن است امري نامحدود قابل اشاره حسي باشد و در جايي باشد و در جاي ديگري نباشد و يا جسمي محدود او را فرا بگيرد.
از سوي ديگر جسم همواره با محدوديت و نقص همراه است؛ هر جسمي با اندازه و بعدي كه دارد خود را از ديگر اشياء جدا مي كند و حد خاصي را براي خود تعريف مي كند.
از سوي ديگر، ويژگي مهم جسم، مركب بودن و اجزا داشتن آن است و هر امر مركبي به اجزا و تركيبهاي خود نيازمند است و بدون آنها او هيچ است.
از ويژگي ديگر موجود مركب بي اطلاعي و غفلت است يك جسم هيچ گاه از خود بطور كامل باخبر نيست و همواره اين طرف آن از آن سوي ديگر بي خبر است چرا كه داراي حضوري محدود و ناقصي است. اما موجود غير مادي داراي حد و محدوديتي نيست و از تمام وجود خود به يكباره آگاهي دارد.
خداوند نمي تواند داراي جسم باشد چرا كه او از هر نقص و نيازي بري است و نيز غير ممكن است در جسمي قرار گيرد از آن جهتكه او وجودي نامحدود است و هيچ گاه جسم محدود قادر نيست موجود نامحدود را در بر گيرد.
نتيجه
همیشه وجود معلول به نحو اتم و اشرف و اکمل در مرتبه علت وجود دارد و محدودیت و نقص معلول، به جهات عدمی برمیگردد و در علت نیست؛ خداوند معطی وجود و هستی است و وجود جسمانی یکی از مراتب نازله وجود است، یعنی جسم داشتن حد وجود است و هر موجودی که دارای جسم است، در مقابل موجوداتی که در مراتب بالاتر وجوداند، دارای یک وجود محدودتر میباشد؛
اگر محدودیتها و نقصهای جسم را که لازمه مرتبه وجودی اوست برداریم، تنها وجود او می ماند که به نحو تمام تر و شریف تر و کامل تر به خداوند نسبت داده می شود. خداوند فاقد وجود نیست، فاقد محدودیتها و نقصهای وجود جسمی و مادی که جهاتی عدمی هستند، میباشد و این عین کمال است.
خداوند در کلام امیربیان، امیرالمومنین(ع)
ببينيد تفاوت از كجا تا كجا ، اميرالمومنين با بیان معارف غنی و توحیدی مردم را به سوی توحید واقعی رهنمود میساختند.نمونه هاي سخن مولا:
امیرالمومنین سلام الله علیه در خطبه اشباح(خطبه۹۱) می فرماید: خداوند همان اولی است که برای اولیّتش قبلی نبوده و تا پیش از او چیزی باشد؛ آخری است که برای آخریتش بعدی نیست تا موجودی پس از او باشد و مردمک دیده ها را از دیدن و درکش بازداشت.»
آن حضرت در خطبه ۱۷۹ نهج البلاغه در جواب “دعلب یمانی” که پرسید: آیا پروردگارت را می بینی؟ فرمودند:« چگونه نیایش کنم خدایی را که نبینم؟ دوباره پرسید: چگونه او را می بینی؟ فرمود: «چشم ها او را چون اجسام درنیابند، اما دل ها در پرتو ایمانِ راستین، او را دریابند. او به همه چیز و همه کس نزدیک است، اما نه چون نزدیکی جسم به جسم، و از آنها دور است اما نه به معنای جدایی و بی خبری»
تهيه شده توسط نويسنده وبلاگ بيراهه
منابع :
1.اهل حدیث به کسانی گفته می شود كه در اصول و فروع دين به ظواهر آيات و احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله عمل مى كنند و از بكارگيرى عقل و تحليل هاى عقلانى در زمينه مسائل اعتقادى و معارف دينى به شدت پرهيز مى كنند. اصل و معيار براى آنان سنت پيامبر صلی الله علیه وآله است اعم از اين كه موافق عقل باشد يا مخالف. (ر. ك: اصول الحديث و احكامه فى علم الدرايه، جعفر سبحانى، ص 193، چاپ دوم.)
2.حشویه بر فرقه ای از عامّه( اهل سنّت ) اطلاق میشود که به هر خبری، هرچند متناقض عمل میکنند و به ظواهر قرآن، هرچند مخالف با دلیل قطعی تمسک می جویند و در بُعد اعتقادی قائل به جبر و جسمیت و شباهت خداوند به خلقش میباشند. آنان خداوند را به داشتن دست، گوش و چشم توصیف کرده و مصافحه با او را روا، و تقلیددر اصول دین را جایز میشمارند. (فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (ع) جلد 3 : صفحه 306)
3. ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، دار الکتب العلمیه، 1408ق، چاپ اول، ج6، ص457.
4. جهانگرد معروف مراکشی که از مردمان بربر یا آمازیغی بود . سفرنامه( «تُحفَة اَلنُظار فی غَرائِب اَلأمَصار وعَجائِب اَلأسَفار» ) ابن بطوطه از کتابهای باارزش جغرافیایی سدههای میانه است. آرامگاه ابن بتوته در تپهای مهجور مشرف به ساحل مدیترانهایِ شهر تنجه (تنگه) مراکش است.
5.أحمد بن علي بن محمد بن حجر العسقلاني شهاب الدين، الدرر الکامنه فی أعیان المائة الثامنه، هند، دائرة المعارف العثمانیة، 1392ق، ج1، ص 180.
6.کشف الارتیاب، ص 130، به نقل از الجوهر المنظم، ابن حجر.
7. فتح:10
8. طه: 5.
9. قصص:88.
10. رضا استادی، شیعه و پاسخ به چند پرسش، ص۸۸.
فرم در حال بارگذاری ...